پدر علم ژنتیک از نحوه ربوده شدنش گفت:
این 36 ساعت برایم زجر روحی بود
به من گفتند: شما در مقابل تصمیمات مملکتی مطیع محض نیستید!
تاریخ انتشار :
پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۳۷
کد مطلب : ۱۳۲۶۸
من هر روز ساعت 6 صبح از خانه بیرون میآیم و به کلینیک میروم. وقتی از منزل خارج شدم دو نفر با لباس تیره، مثل همین افراد معروف به لباس شخصیها، آمدند جلوی ماشین. گفتند ما سوار ماشین شما بشویم. وقتی سوار ماشین شدند و من شروع به حرکت کردم در میانه راه مسیر را تغییر دادند و کمی جلوتر که رفتیم از من خواستند که در صندلی عقب ماشین بنشینم و یکی از خودشان مشغول به رانندگی شد.
این دانشمند ایرانی در پاسخ به این سوال که آیا ربوده شدن شما توسط این افراد با پوشش و رفتار خاص، ربطی به انتقادات شما از ممنوعیت غربالگری جنین و قانون جوانی جمعیت و انتقاد از برخی سیاستهای منجر به فرار نخبگان داشته، گفت: «آنها به صراحت درباره مصاحبههای من صحبتی نداشتند، اما گفتند ما صدای شما را ضبط کردهایم که در صحبتهایتان به مجریان حکومتی بیاحترامی و توهین کردهاید.
البته این فایل ضبط شده را هم به من نشان ندادند. لابهلای صحبتهایشان میگفتند که شما به رخدادهای پزشکی اعتراض میکنید و در مقابل تصمیمات مملکتی مطیع محض نیستید. من اهل توهین نیستم. ایراد میگیرم ولی مگر یک پدر بچهاش را تنبیه نمیکند؟ آیا تنبیه پدر نشانه این است که بچهاش را دوست ندارد؟ انتقاد بین مردم متداول
پروفسور فرهود در پاسخ به اینکه این 36 ساعت چگونه سپری شد، گفت: «از ساعت 5 و 55 دقیقه صبح یکشنبه تا 5 بعدازظهر دوشنبه در اختیار اینها بودم و در این مدت اصلا نخوابیدم. در اتاقی که من بودم، دو نفر از اینها هم بودند و حتی به من گفتند راحت باشید و لباستان را عوض و استراحت کنید و خودشان هم خوابیدند. اما من رفتم و با همان لباسی که از منزل خارج شده بودم روی کاناپهای نشستم و بیدار ماندم.
من از 36 ساعتی که در اختیار این افراد بودم، به مدت 26 ساعت در نگرانی شدید بودم. این 36 ساعت برای من، زجر روحی بود. در این 36 ساعت، نه خوابیدم و نه غذا خوردم. اینکه چطور نظر ایشان عوض شد، نه از آغاز آن خبر دارم و نه از پایان آن. بنده را بعد از 36 ساعت دم ماشین خودم پیاده کردند و وقتی به محل کلینیکم رسیدم با صحنه بسیار دلانگیزی مواجه شدم حدود 90 نفر از همکاران و اعضای خانوادهام با چشمهای اشکبار از اشک شوق جمع شده بودند.»
پروفسور فرهود در ادامه
اگر کوچکترین آسیبی به جان من که یک استاد دانشگاه و دارای جایگاه علمی و یک فرد 85 ساله هستم میرسید، چه لطمهای به حیثیت این کشور و ملت ایران وارد میشد؟ مرگ، اتفاق مهمی نیست ولی افرادی هستند که به من نیاز دارند و افرادی هستند که من را دوست دارند. من در آن لحظه دلم برای مملکت میسوخت. البته با من هیچ بدرفتاری نشد و با حرمت با من رفتار کردند. فکر میکنم که انشاءالله کار هیچ نهادی نبوده. فرض کنیم که من را برای زورگیری گرفته بودند. ایرادها و انتقادهای من به هیچوجه سیاسی نیست، بلکه اجتماعی و فرهنگی و پزشکی است و در هر صورت و برای همیشه من یک سرباز فداکار وطنم هستم.»