۰
اشکان احسانی مدیرعامل پیشین شرکت تامین آوا سلامت در گفت و گو با سالم خبر- بخش اول

یکی از بزرگترین خلأهای حوزه داروی کشور نبود اطلاعات شفاف است

نظام سلامت در کشور ما، هنوز هم از عدم وجود تعامل و فهم مشترک بین سیاسیون و متولیان سلامت کشور در رنج است
تاریخ انتشار :
دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۰۷
کد مطلب : ۳۱۲۲
یکی از بزرگترین خلأهای حوزه داروی کشور نبود اطلاعات شفاف است
 سالم خبر: با روی کار آمدن دولت یازدهم، نظام سلامت کشور برای نخستین بار به یکی از اولویت های دولت تبدیل شد و برای ساماندهی آن طرح تحول نظام سلامت تصویب و به اجرا درآمد. طرحی که برای اجرا، علاوه بر تیم رهبری پایدار و تعهد سیاسی، به مطالعات علمی وکارشناسی، استفاده از تجارب بین‌المللی، پایداری تامین مالی، ثبات و رشد اقتصادی پایدار نیاز داشت. اما در نبود همه این الزام ها، مشکلات تامین مالی به سرعت نفس این طرح را تنگ و صنایع وابسته به آن را نیز زمین گیر کرد.

اشکان احسانی، مدیرعامل پیشین شرکت تامین آوا سلامت که چهار ماهی است از سمت خود کناره‌گیری کرده است با بیان این که نظام سلامت در کشور ما، هنوز از عدم وجود تعامل و فهم مشترک بین سیاسیون و متولیان سلامت کشور در رنج است، در گفت و گو با سالم خبر  به بررسی چالش های نظام سلامت و نیز نظام دارویی کشور پرداخته است که در دو بخش مشروح آن را می خوانید:  

جناب احسانی سوال اول؛ چرا از مدیریت شرکت تامین آوا سلامت استعفا کردید؟
برای آنکه بتوانیم به عنوان یک مدیر اقتصادی، درست رفتار کنیم باید بتوانیم مدیریت زنجیره تامین داشته باشیم. به نظر من در حوزه مدیریت هم زنجیره مدیریت بسیار مهم است و اگر این زنجیره مدیریت باهم هم هدف و هم گن نباشند مشکل به وجود می آید. من احساس کردم این زنجیره مدیریت در آوا سلامت برقرار نیست پس استعفا دادم.
 
نظام سلامت کشور پس از سالها هنوز نتوانسته است در یک مسیر مشخص و چشم اندازی بلند مدت گام بردارد مشکل اساسی و ساختاری نظام سلامت ما چیست؟
واقعیت این است که سهم 8 تا 10 درصدی که از GDP کشور برای نظام سلامت کشور در نظر گرفته شده ، چیزی در حد کشورهای توسعه یافته
است. بنابراین تا اینجا حرف سیاسیون کشور که ادعا می کنند ما به بخش سلامت کشور توجه ویژه داشته ایم تا حدی درست به نظر می رسد. اما بحثی که در اینجا مطرح می شود این است که با توجه به ثابت نبودن نرخ ارز در کشور ما این سهم از GDP با چه نرخ  و قیمتی در اختیار متولیان نظام سلامت قرار می گیرد و این تخصیص از GDP چه میزان بر اساس نرخ ارز رسمی است و چه میزان بر اساس نرخ بازاری. بنابراین این آشفتگی در آمار و ارقام نشان می دهد نظام سلامت در کشور ما، هنوز هم از عدم وجود تعامل و فهم مشترک بین سیاسیون و متولیان سلامت کشور در رنج است.

و برای رفع این مشکلات و بوجود آمدن یک زبان قابل فهم مشترک چه باید کرد؟
یکی از بزرگترین خلاها که همه خود را مدعی و محق در بیان آن می دانند این است که نظام اطلاعاتی شفاف در این حوزه نداریم؛ بنابراین یکی از مهمترین اقداماتی که در نظام سلامت باید انجام شود ایجاد یک سیستم نرم افزاری یکپارچه سلامت است که هزینه های نظام سلامت را بتوان با آن برآورد کرد. سیستمی که بتواند به ما نشان دهد دارو، تجهیزات پزشکی و خدمتی که ارائه می شود با چه قیمتی تامین و با چه قیمتی در اختیار مصرف کننده قرار می گیرد.

در حال حاضر ما حتی یک نظام یکپارچه و پروتال جامع در حوزه دارو نداریم که بتواند میزان هزینه ای که از زمان واردات دارو تا زمان عرضه نهایی روی آن انجام می شود را نشان دهد. چنینی سیستمی می تواند داده های معاونت های بهداشت، درمان، سازمان غذا  دارو، بیمه ها، شرکت های پخش و غیره را تجمیع و به صورت یکپارچه در اختیار تصمیم سازان و تصمیم گیران  قرار دهد. اما وقتی این خلا وجود دارد در نتیجه داده هایی که به دست می آوریم هیچ یک دقیق نیست و همواره محلی
از مناقشه خواهند بود.

چرا چنین سیستمی شکل نمی گیرد؟ آیا از نبود این سیستم و در سایه این آشفتگی ها کس یا کسانی منتفع می شوند یا ما اینقدر درگیرکارهای ستادی و بوروکراتیک هستیم؟
هر دو مساله وجود دارد. اول اینکه چون بدنه سیستم هیچ گاه برای بهینه کار کردن تشویق نشده، تلاش برای تحقق چنین زیرساخت هایی را مانند بسیاری از پروژه های دیگر نتوانسته با انگیزه به سرانجام برساند. در واقع ما فقط برای به پایان رساندن پروژه های سخت افزاری دچار بحران نیستیم، بلکه در انجام پروژه های نرم افزاری هم مشکل اساسی داریم. این در حالی است که در قرن 21 پروژه های نرم افزاری بسیار استراتژیک هستند، چراکه وقتی دیتای درستی وجود نداشته باشد، آنالیز درستی هم وجود ندارد و در چنین شرایطی نمی توان به خوبی اوضاع را مدیریت کرد، زیرا تصمیمات بر اساس دیتاهایی انجام می شود  که اساساً اشتباه هستند. وقتی یک مدیر می‌تواند خوب کار کند که یک سیستم تحلیل و اطلاعات داده مناسب در اختیار داشته باشد. در واقع ما همیشه بر اساس تکنیک ها و تاکتیک ها مدیریت کرده ایم، نه بر اساس برنامه‌های استراتژیک مدون. در حالی که این برنامه‌ها فقط برای پز دادن نیستند و وجود آنها باعث می شود با تغییرات افراد در پست های مدیریتی، مسیر و برنامه عوض نشود. اما الان اینگونه نیست.

 ما باید بتوانیم در هر سیستمی ذینفعان خود را با هم متحد کنیم اما در حال حاضر توان انجام آن را نداریم. مصداق بارز آن خرید راهبردی دارو بود. خرید راهبردی دارو برای شخص وزیر اهمیت فراوان داشت و حقیقتا حمایت کردند. اما من در مسیر بررسی نحوه اجرای آن، تجربه های جدیدی فرا گرفتم که در نهایت هرچند نتایج عملی در پی نداشت، اما
باعث شد در این شرایط بتوانم ادعا کنم که به کارهای نکرده ام افتخار می کنم! و با توجه به شرایطی که در آن هستیم به این نتیجه رسیدم که عدم انجام این پروژه بسیار بیشتر به نفع کشور است. به این دلیل که اولین کار ما این است که بتوانیم ذینفعان مان را حول یک هدف مشترک جمع کنیم و برای این کار، اگر دیدگاه و تعریف درستی از هدف نداشته باشیم، نمی توانیم استراتژی خوبی هم برای رسیدن به آن تعریف کنیم؛ چه برسد به آنکه تاکتیک‌های رسیدن به آن استراتژی را مشخص کنیم. در واقع تاکتیک ها در بستر آن استراتژی و هدف مشخص می شوند.

از سوی دیگر گاهی مسئله ای برای یک بخش اهمیت دارد اما همین مسئله اولویت بخش دیگری از بدنه نظام سلامت نیست. همین موجب شکل نگرفتن هماهنگی‌های لازم می شود. وقتی در مورد خرید راهبردی دارو با مدیران دانشگاههای علوم پزشکی صحبت می‌کردیم و برای آنها از میزان کاهش هزینه ها می گفتیم؛ پاسخ آنها این بود که شما فکر میکنید که ما این مسائل را درک نمی کنیم؟ ما خودمان بهتر از هرکسی می دانیم که بسیاری از خرج های دانشگاه های علوم پزشکی کشور از جیب صنعت دارو سازی و تجهیزات پزشکی تامین می شود! اما وقتی ما در آخر ماه پول حقوق پرسنل و کارمندان خود را نداریم ممکن است مشکلات بعد امنیتی پیدا کند و ما گاهی مجبوریم از منابع این بخش ها هزینه کنیم. بنابراین در چنین فضایی مسائلی همچون خرید راهبردی به حاشیه رانده می شود.

وقتی می‌خواهیم تصمیمی برای کشور بگیریم باید بتوانیم تمام حلقه ها را با هم هماهنگ و هم جهت کنیم وگرنه، نیت و هدف خوب به تنهایی کارساز نیست. متاسفانه ما در کشورمان می خواهیم سریع به اهدافمان برسیم و چون می دانیم با تاکتیک ها می شود به نتیجه
رسید، در همین مسیر قدم بر می داریم. مدیران ما خود را جزیی از یک ساختار بزرگتر نمی بینند و به این نتیجه رسیده اند که کسی به آنها برای رسیدن به اهداف ملی و بزرگشان کمک نمی کند و با عوض شدن مدیران مسیری که آنها در پیش گرفتند ادامه داده نمی شود. آنها به این نتیجه رسیده اند که دوره کوتاه مدیریتی شان تنها فرصتی است که می تواند آنها را به اهداف‌شان برساند.

در مورد خرید راهبردی و مشکلات آن بیشتر بگویید، چون من همین سوال را از وزیر بهداشت هم پرسیده ام، اما چون شما زمانی متولی انجام آن بوده اید می خواهم در مورد ایرادات اصلی اجرایی شدن آن بپرسم.
در مورد خرید راهبردی دارو ابتدا باید تقاضای داروخانه های بیمارستانی گردآوری و تجمیع شود تا بر اساس آن تعداد مناقصه های مورد نیاز مشخص شود. وقتی به این مرحله می‌رسیم تازه به مشکل بزرگتری و بنیادی تری برمی خوریم و آن اینکه چگونه و با چه سیستمی این تقاضا را گردآوری کنیم؟ همین می‌شود ریشه بسیاری از مشکلات موجود در نظام دارویی کشور؛ حداقل در حوزه خریدهای دارویی بخش دولتی یعنی تعیین دقیق اندازه بازار دارویی. بازاری که در تعیین اندازه آن تفاوت در آمار و ارقام، گاه به چند صد میلیارد تومان می‌رسد. در حالی که در دنیا اساس کسب و کارها بر این است که بر اساس تقاضا، عرضه مدیریت شود. کجای دنیا عرضه بدون شناخت و اطلاعات جامع از بازار تقاضا انجام می شود؟ به ویژه در مورد نظام سلامت که تقاضا باید علمی و دقیق باشد و نه القایی. اما ما هنوز مدیریت تقاضا در کشور نداریم. مدیریت تقاضای دارو هم بر اساس آمارنامه شکل نمی گیرد، بلکه از تجمیع تقاضای داروهای مختلف از بیمارستان ها به دست می آید و ما در این زمینه هنوز مشکل
داریم و تنها منبع آماری خود را آمارنامه دارویی می دانیم که آن هم حاصل کار عرضه کننده گان دارو است.

اگر تقاضای دارو در کشور مشخص نیست پس تولیدکنندگان بر چه اساسی محصول خود را تولید می کنند؟
بر اساس آماری که درآمارنامه اعلام می‌شود، و جالب تر اینکه بر مدیران صنعتی ما  تکلیف می شود که همیشه به طور مثال ۲۰ درصد بیش از سال گذشته تولید داشته باشند و اگر به این هدف نرسند یعنی مجموعه را در رسیدن به هدف خود یاری نکردند و از پس وظایف مدیریتی خود به خوبی بر نیامدند. در چنین شرایطی اثبات اینکه تقاضای اصلی بازار از اعداد و ارقام ارائه شده در آمارنامه بسیار کمتر است به راحتی امکان پذیر نیست و این، دلیل اضافه عرضه بسیاری از محصولات ما در بازار است. نکته مهم این است که با توجه به شبه دولتی بودن تولیدکنندگان بزرگ داروی کشور، و پرداخت بخش قابل توجهی از هزینه این داروها توسط بیمه ها، این اضافه عرضه به معنی هزینه اضافه از جیب بیت المال است. بنابراین ما از خرید راهبردی دارو به مسائل بزرگتری می رسیم و متوجه می شویم که مدیریت در کشور ما پیچیده تر از آن است که در ابتدا به نظر می رسد چراکه ما هنوز بدیهی‌ترین زیرساخت‌ها را در کشورنداریم و به جای رشد اتفاقا عقب گرد هم می کنیم. برای مثال ما در دهه هشتاد آمارنامه ای داشتیم که می شد به آن افتخار کرد اما امارنامه ای که امروز ارائه می شود مورد قبول هیچ کس نیست.

 آیا می توان گفت که اگر مدیریت تقاضای دارو در کشور اصلاح شود اساس کسب و کارهای مرتبط با دارو به هم می ریزد و همین ترس از تغییرات و نتایج آن مانع از حل این مشکل می شود؟
نمی توانم پاسخ صحیح و قابل عرضی برای این پرسش بیان کنم. بگذریم...

 
کد مطلب : ۳۱۲۲
نام شما

آدرس ايميل شما